خواهران مبلغ, مناسبات, نیاکان پاک

قصه های زندگی امام حسین علیه السلام

السلام علی الحسین



1-(باران به دعاى امام حسين عليه السلام )
مدتى كوفه از باران رحمت محروم بود؛ از اينرو كوفيان نزد على عليه السلام آمده و از حضرت خواستند كه از خداوند متعال باران طلب كند.
حضرت على عليه السلام اين كار مهم را بر عهده امام حسين عليه السلام گذارد؛ از اينرو امام حسين عليه السلام به پا خاست و بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
اللهم ! معطى الخيرات و منزل البركات ! ارسل السماء علينا مدرارا واسقنا غيثا مغزارا واسعا غدقا مجلا سحا سفوحا فجاجا تنفس به الضعف من عبادك و تحيى به الميت من بلادك . آمين رب العالمين !
بارالها! اى بخشنده خيرات و فرود آورنده بركات ! باران سرشار بر ما بباران و ما را با بارانى فراگير، انبوه ، پردامنه ، پيوسته و مستمر، روان و فرو رونده در زمين عطا فرما كه ناتوانى را از بندگانت برداشته و زمين هاى مرده خود را زنده سازى . آمين اى پروردگار هستى !
دعاى حضرت تمام نشده بود كه آسمان را ابر گرفت و بارندگى شروع شد.

—————————————————
من تعجل لاخيه خيرا، وجده اذا قدم عليه غدا .
كسى كه در رساندن خير و نيكى به برادرش شتاب ورزد، آن نيكى را فردا (قيامت ) كه بر آن وارد مى شود، خواهد يافت .
امام حسين عليه السلام

2. (اولين پيروزى )
در جنگ صفين ابو ايوب اعور، يكى از فرماندهان لشكر معاويه ، آب را به روى لشكر على عليه السلام بست ؛ از اينرو حضرت على عليه السلام عده اى از سواره نظام را براى گشودن راه آب فرستاد و ليكن همه ايشان با نااميدى و شكست برگشتند؛ در اينحال امام حسين عليه السلام با كسب اجازه از امير المؤ منين ، على عليه السلام ، با چند سوار به سوى ميدان رفت و ابو ايوب و يارانش را شكست داد و خيمه اى آنجا زد و نزد پدر بزرگوارش ، امام على عليه السلام ، آمد و خبر پيروزى را به اطلاع حضرت رساند؛ در اينحال حضرت على عليه السلام گريه كرد و فرمود:
اين اولين فتح و پيروزى به بركت حسين نصيب ما شد.
و اظهار داشت :
كشته شدن او را در كربلا با لب تشنه به ياد آوردم ؛ بگونه اى كه اسب او گريزان و شيهه زنان مى گويد:
امان و امان ! از دست امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند.

—————————————————
ان لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤ منين لاتبرد اءبدا .
بى گمان براى شهادت حسين عليه السلام سوز دلى جاودانه در دل مؤ منين وجود دارد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

3-(مشايعت ابوذر)
بعد از حكم تبعيد ابوذر، عثمان دستور داد تا كسى او را مشايعت نكرده و با او سخن نگويد و ليكن امام على عليه السلام ، عقيل ، عمار ياسر، امام حسن و حسين عليه السلام ضمن مشايعت ، سخنانى را بدرقه راه ابوذر نمودند؛ در اين راستا امام حسين عليه السلام فرمود:
عمو جان ! به يقين خداوند متعال قدرت تغيير آنچه را مى بينى دارد؛ باريتعالى هر روز در كارى

است؛ آنان دنيايشان را از تو و تو دينت را از ايشان بازداشتى ؛ چقدر تو بى نياز از دنياى آنان و ايشان محتاج دين تو مى باشند! از خداوند متعال صبر و يارى خواه و از آزمندى و بى تابى به او پناه ببر؛ بطور يقين صبر نشانه ديندارى و كرامت افراد است و آزمندى روزى را پيش نياورده و بى تابى اجلى را به تاءخير نمى اندازد.

—————————————————
من عائده ، حرم الله عليه رايحة الجنة .
كسى كه با او (حسين ) عناد ورزد، خداوند رايحه بهشت را بر او حرام گرداند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم

4-(خاطره ايى يكتا)
روزى امام حسين عليه السلام نزد امام حسن مجتبى عليه السلام آمد و وقتى نگاهش به حضرت افتاد، گريه كرد و امام حسن عليه السلام پرسيد:
اى ابا عبدالله ! براى چه گريه مى كنى ؟
امام حسين عليه السلام فرمود:
گريه ام بخاطر آنچيزى است كه بر سر تو مى آيد.
امام حسن عليه السلام فرمود:
آنچه من گرفتارش خواهم شد، زهرى است كه با نيرنگ به من مى خورانند و با آن كشته مى شوم و ليكن هيچ روزى چون روز (شهادت ) تو نيست اى ابا عبدالله !؛ سى هزار نفر كه خود را از امت جدمان ، محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، دانسته و خود را مسلمان مى نامند، بر تو هجوم آورده و به كشتن و ريختن خون و هتك حرمت و اسيرى خاندان و غارت خيمه هاى تو اقدام مى كنند و آن هنگام نفرين و لعنت (خدا و فرشتگان ) بر بنى اميه فرود آيد و از آسمان خاكستر و خون ببارد و هر چيزى حتى حيوانات وحشى در بيابانها و ماهيان درياها براى تو بگريند.
من اءحبنا لم يحبنا لقرابة بيننا و بينه و لا لمعروف اسديناه اليه ؛ انما احبنا لله و رسوله ، جاء معنا يوم القيامة كهاتين .

—————————————————
كسى كه ما را نه به جهت خويشاوندى و نيكى و احسان ما به او بلكه فقط براى خدا و رسول خدادوست بدارد، روز قيامت چون اين دو (دو انگشت سبابه در كنار هم ) با ما خواهد بود.

امام حسين عليه السلام

5. (همنشين بهاران )
بعد از شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام ، عده اى نزد امام حسين عليه السلام آمده و اظهار داشتند:
اى فرزند رسول خدا! چند نفر از ياران ما به معاويه پيوسته و ليكن ما نزد شما آمديم .
امام حسين عليه السلام فرمود:
در اينصورت من به شما بيش از بخشش معاويه به آنها، هديه مى دهم .
ايشان گفتند:
جانمان فداى شما؛ ما براى دين خود اينجا آمديم .
امام حسين عليه السلام پس از سكوتى پر معنا، فرمود:
آنچه مى گويم ، قطره اى از درياست ؛ كسى كه ما را نه به جهت خويشاوندى و نيكى و احسان ما به او بلكه فقط براى خدا و رسول خدا دوست بدارد، روز قيامت چون اين دو (حضرت دو انگشت سبابه را كنار هم قرار داد. با ما خواهد بود.

—————————————————
ان الحسين باب من اءبواب الجنة .
بى گمان حسين درى از درهاى بهشت است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم

6. (احسان و بخشش )
روزى باديه نشينى نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت :
روزى از جدت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: حاجات خود را يا از عرب شريف و يا مولاى كريم و يا حامل قرآن و يا شخص گشاده رو بخواهيد. و شما عرب بوده و كرامت سيرت شما و قرآن بين شما نازل شده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه هرگاه بخواهيم به او نظر كنيم ، به حسن و حسين بنگريم .
در اينحال وقتى امام حسين عليه السلام از حاجت و مشكلش پرسيد، او نيازش را روى زمين نوشت و حضرت فرمود:
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: نيكى و بخشش به افراد، به قدر معرفت و شناخت ايشان است  و پدرم فرمود: ارزش هر شخصى احسان و نيكوكارى اوست . از اينرو از تو سه سؤ ال مى پرسم ؛ اگر پاسخ دهى ، سه هميان و اگر دو سؤ ال را پاسخ دهى ، دو هميان و اگر يكى را جواب دهى ، يك هميان نقره و زر به تو مى دهم .
آن مرد قبول كرد و حضرت پرسيد:
بهترين عمل كدام است ؟
او جواب داد:
ايمان به خدا.
حضرت پرسيد:
نجات از هلاكت به چه چيز است ؟
او پاسخ داد:
اطمينان به خدا.
امام حسين عليه السلام پرسيد:
زينت عبد و بنده خدا به چيست ؟

او اظهار داشت :
علم و دانشى كه تواءم با حلم و بردبارى باشد.
حضرت پرسيد:
اگر آنرا نداشت .
او پاسخ داد:
فقر تواءم با صبر و شكيبايى .
حضرت پرسيد:
اگر آنرا نداشت .
آن مرد گفت :
صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را نابود كند.
در اينحال امام حسين عليه السلام خنديد و سه هميان نقره و زر به او عطا فرمود.

—————————————————
من طلب رضى الناس بسخط الله و كله الله الى الناس .
كسى كه خشنودى مردم را با خشم و غضب الهى فراهم آورد، خداوند او را به مردم وا گذارد.
امام حسين عليه السلام

7. (وقتى پيروان معاويه كشته شوند)
بعد از اينكه معاويه حجر بن عدى را كه از شيعيان ناب امام على عليه السلام بود، به شهادت رساند، به مكه رفت و امام حسين عليه السلام را آنجا ديد و گفت :
اى ابا عبدالله ! آيا از آنچه بر سر حجر بن عدى و ياران و پيروانش و شيعيان پدرت آورديم ، با خبر شدى ؟
امام حسين عليه السلام وقتى از وقايع اتفاق افتاده پرسيد، معاويه گفت :
ايشان را كشته و كفن كرده و نمازشان خوانديم .
سيدالشهداء عليه السلام خنده اى نمود و فرمود:
ايشان دشمن تواند اى معاويه ! اگر ما پيروان ترا بكشيم ، بدون كفن و دفن و نماز، رهايشان مى كنيم ؛ خبر بدگويى تو درباره على عليه السلام و تلاش ‍ تو در كينه توزى ما و عيبجويى تو از بنى هاشم ، به من رسيد. از اينرو در خود فرو رو و از خويش حق را، گرچه به زيانت باشد، جويا شو؛ بنابراين اگر نفس خويش را معيوبترين نفس ها نيافتى پس عيوب تو چه ناچيز و بى مقدار خواهد بود! و ما به تو ستم كرده ايم !
اى معاويه ! جز در كمان خويش زه مبند و جز به هدف هود تير ميانداز و سوى ما از نزديك تير ميفكن ؛ به خدا قسم بطور يقين تو درباره ما از كسى پيروى مى كنى كه در اسلام سابقه اى نداشته و نفاقش تازه نبوده و به فكر تو نيست ؛ پس به خود فكر كن يا ما را رها نما.

—————————————————
ان اجود الناس من اعطى من لا يرجوه
بى گمان بخشنده ترين مردم ، كسى است كه به افرادى عطا كند كه اميد پاداش و تلافى از آنها ندارد.
امام حسين عليه السلام

8. (شفاى مريض )
حبابه از شيعيان سيدالشهداء عليه السلام بود مى گويد:
روزى نزد امام حسين (ع ) رفته و بعد از سلام و احوالپرسى به من فرمود: اى حبابه ! چرا به ديدن ما نمى آيى ؟

گفتم :
به خاطر ناراحتى و مرضى است كه مبتلا شده ام .
وقتى حضرت از مريضى اش پرسيد، حبابه صورتش را كه به مرض برص ‍ مبتلا بود، نشان داد و در اينحال امام حسين عليه السلام اندكى از آب مبارك كامش را روى آن نهاد و دعايى فرمود و هماندم كه آثار برص از چهره او محو شد و حضرت فرمود:
اى حبابه ! شكر خداى را به جاى آر؛ خداوند آن را از تو دور كرد.
حبابه به سجده شكر رفت و پس از برداشتن سر از سجده ، امام حسين عليه السلام فرمود:
اى حبابه ! ما و شيعيانمان بر فطرت الهى هستيم و ديگران از آن بدورند.

—————————————————
ايها الناس ! من جاد ساد و من بخل رذل .
اى مردم ! سيادت و بزرگى از آن اهل جود و بخشش و رذالت و پستى براى بخيلان است .
امام حسين عليه السلام

9. (دو دعوت )
روزى امام حسين عليه السلام از كنار فقراء و مساكين كه در حال خوردن خوراك فقيرانه خود بودند، عبور كرد كه ايشان حضرت را به سفره غذاى دعوت كردند و امام حسين عليه السلام نشست و با ايشان هم غذا شد و آيه شريفه (ان الله لا يحب المستكبرين ) (50) را تلاوت فرمود و سپس به ايشان فرمود:
من دعوت شما را پذيرفتم ؛ پس شما نيز دعوت مرا بپذيريد.
در اينحال فقرا، همگى ، به منزل حضرت رفته و امام عليه السلام از آنها پذيرايى به عمل آورد.

—————————————————
حوايج الناس اليكم من نعم الله عليكم فلا تملوا النعم فتحور نقما .
نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى الهى بر شماست ؛ پس اين نعمت را از دست ندهيد وگرنه موجب نقمت و بدبختى مى شوند.
امام حسين عليه السلام

10. (وصيت مرده )
روزى جوانى گريه كنان نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت :
مادرم بدون وصيت از دنيا رفت و با اينكه اموالى دارد، مرا دستور داد كه قبل از اطلاع شما دست به آن نزنيم .
در اينحال حضرت بپا خاست و با جوان نزد مادرش رفت و دعايى نمود تا خداوند متعال او را جهت تعيين وصيتش زنده كند؛ ناگهان مادر آن جوان نشست و شهادت خود را به زبان آورد و به امام حسين عليه السلام نگاه كرد و گفت :
اى مولاى من ! داخل شو و مرا به آنچه مربوط به خودت مى باشد، دستور ده .
امام حسين عليه السلام وارد شد و از او خواست تا وصيتش را بيان كند و او گفت :
يا بن رسول الله ! يك سوم اموالم را (اموالش را يك به يك شمرد.) به تو مى دهم تا هر جا بخواهى به مصرف رسانى و اگر مى دانى كه فرزندانم از دوستان تو مى باشند، دو سوم بقيه را به ايشان مى دهم و اگر مخالف شما باشند، همه اموالم را بردار؛ زيرا حقى براى مخالفين شما در اموال مؤ منين نيست .
سپس حضرت خواست تا كفن و دفن و نمازش را به عهده گيرد و بعد مرد.

—————————————————
لو راءيتم المعروف رجلا، راءيتموه حسنا جميلا تسر الناظرين .
اگر خوبى و نيكى مجسم مى شد، به صورت شخصى زيبا كه بيننده را شادمان و مبهوت خود مى

ساخت ، آشكار مى شد.
امام حسين عليه السلام

11. (مناقب امام على عليه السلام از زبان امام حسين عليه السلام )
معاويه در صدد بود كه وليعهدى يزيد را بين مردم استحكام بخشد؛ از اينرو از هر فرصتى جهت گرفتن بيعت براى يزيد استفاده مى كرد.
وقتى امام حسين عليه السلام به مكه رفت ، مردان و زنان بنى هاشم و انصار و حتى با فرستادن نمايندگى ، تمام افراد حاضر از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در مكه گرد آورد تا مسائل سياسى جامعه اسلامى را به مسلمانان گوشزد نمايد؛ از اينرو حضرت به پا خاست و فرمود:
آنچه را اين سركش عصيانگر نسبت به ما و شيعيانمان انجام داده ، مى دانيد؛ از شما مى خواهم كه اگر گرفتارم راست باشد، تصديق و گرنه ، تكذيبم كنيد؛ از شما مى خواهم كه بخاطر خداى متعال و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و قرابت من با پيامبرتان ، سخنان مرا گوش داده و نوشته و در ديار خود به مسلمانان و افراد مورد وثوق ابلاغ كنيد.
ايشان را به حق ما كه مى دانيد دعوت كنيد؛ به يقين من از نابودى و اضمحلال اين امر (خلافت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ) و حق الهى ترسانم ؛ خداوند تمام كننده نور خود است ؛ گر چه كفار را ناپسند آيد.
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بين خود و على بن ابيطالب پيوند برادرى بست و فرمود: تو برادر من و من برادر تو در دنيا و آخرت هستيم .
همگى تاءييد كردند و امام حسين عليه السلام ادامه داد:
شما را به خدا، آيا مى دانيد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم زمينى را خريد و مسجد و ده منزل در آن بنا فرمود كه خانه على عليه السلام را بين آنها قرار داد و تمام درهاى ورودى به مسجد، غير از در خانه على را بست و فرمود: من به اختيار خود اين كار را نكردم بلكه خداوند متعال مرا دستور داد كه درهاى منازل را بسته و در خانه على به مسجد گشوده باشد. و همچنين جز على همه مسلمانان را از خوابيدن در مسجد باز داشت و در مسجد فرزندانى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام متولد شدند؟
همه پذيرفته و امام حسين عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه عمر بن خطاب رخنه اى در ديوار خانه اش ‍ كه رو به مسجد بود، ايجاد كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را منع فرمود و سپس در خطبه ايى اظهار داشت : خداوند مرا دستور داد تا مسجد پاكى كه غير از خود و برادرم و فرزندانش ، كسى آنجا مسكن نگزيند، بنا كنم .؟
همگى قبول نموده و حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روز غدير خم ولايت على بن ابيطالب را به آواى بلند ابلاغ فرمود و از مردم خواست كه حاضران به غايبان اطلاع دهند؟.
همگى تاءييد نموده و امام حسين عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در جنگ تبوك فرمود: تو (على ) براى من به منزله هارون براى موسى مى باشى و تو ولى هر مؤ منى بعد از من هستى ؟.
همگى قبول كرده و حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مباهله جز على و فاطمه و دو فرزندشان ، كسى را نياورد؟.
همگى اعتراف كرده و امام حسين عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرچم را روز خيبر به على داد و فرمود: پرچم مسلمانان را به شخصى كه محبوب خدا و رسول خدا بوده و او نيز خدا و رسولش را دوست مى دارد و از ميدان نبرد فرار نمى كند و خداوند به دست او فتح و پيروزى را نصيب ما مى كند، مى دهم .؟
همگى اقرار نموده و حضرت عليه السلام ادامه يابد:
شما را به خدا، آيا مى دانيد با هر سختى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مواجه مى شد، به جهت اطمينانى كه به على داشت ، او را براى حل مشكل روانه مى ساخت و هيچ وقت على را به نام صدا نزد؛ بلكه با عنوان برادر خطاب مى نمود؟
همگى پذيرفته و امام حسين عليه السلام ادامه داد:
آيا مى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على را براى ابلاغ سوره برائت اعزام فرمود و گفت : دين مرا جز خودم و يا شخصى كه از من باشد، تبليغ نمى كند.؟
همگى قبول كرده و حضرت ادامه داد:
آيا مى دانيد كه بين على و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هر روز و شبى ديدار خصوصى برقرار بود و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مطالبى را به او بيان مى فرمود؟
همگى پذيرفته و امام حسين عليه السلام فرمود:
آيا مى دانيد كه وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليها السلام فرمود: ترا به همسرى بهترين اهل بيتم ، پيشترين ايشان در اسلام و حليم ترين و عالم ترين ايشان در آوردم ، على را به جعفر و حمزه برترى داد؟
همگى اقرار كرده و حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمود:
آيا مى دانيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من برترين فرزند آدم و على ، برادرم ، سرور عرب و فاطمه ، سرور بانوان بهشتى و حسن و حسين ، دو فرزند من ، دو آقاى جوانان اهل بهشتند؟
همگى اعتراف كرده و امام عليه السلام ادامه داد:
آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم على را دستور داد تا او را غسل دهد و فرمود كه جبرئيل او را در اين كار يارى مى كند؟
همگى تاءييد كرده و امام حسين عليه السلام اظهار داشت :
آيا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آخرين خطبه خود نفرمود: بطور يقين بين شما دو چيز گرانبها، كتاب خدا و اهل بيتم ، را قرار دادم ؛ پس ‍ به اين دو تمسك كنيد تا هرگز گمراه نشويد؟
همگى تاءييد كرده و حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمود:
شما را به خدا، مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نفرمود: اظهار دوستى با من بدون حب على در دل دروغ است ؛ كسى كه على را دشمن دارد، دوست من نيست . شخصى پرسيد: چطور مى شود اى رسول خدا حضرت فرمود: زيرا على از من است و من از اويم ؛ هر كه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست دارد. كسى كه با على دشمنى كند، مرا دشمن داشته و هر كه مرا دشمن دارد، با خدا دشمن است .؟
همه قبول كرده و گفتند:
آرى ؛ به خدا، تمام اينها را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيديم .
و سپس آرام آرام پراكنده شدند.

—————————————————
على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد
نابودى اسلام وقتى است كه امت اسلام به فرمانروايى چون يزيد گرفتار شود.
امام حسين عليه السلام

20. (جنگ سرد)

بعد از به هلاكت رسيدن معاويه ، ضحاك بن قيس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پيام تسليتى به يزيد كه در حوران خوشگذرانى مى كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سريع تر به شام آيد و از مردم بيعت دوباره گيرد.
يزيد با دريافت نامه ، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاويه به دمشق رسيد و ضحاك بن قيس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاويه رفته و نمازى آنجا خواند و سپس يزيد با ايراد خطبه اى به مردم گفت :
ما ياران حق و دين هستيم ؛ بر شما مژده باد اى اهل شام ! هميشه خير و صلاح در بين شما بود. بزودى بين من و اهل عراق جنگ بزرگى رخ خواهد داد؛ زيرا سه شب قبل خوابى ديدم كه بين من و اهل عراق نهر خونى به تندى جارى است و هر چه خواستم از آن عبور كرد
مردم شام ندا سر دادند:
ما را هر جا خواستى ببر؛ شمشيرهايمان كه اهل عراق آنها را در صفين ديدند، با تست .
يزيد به كارگزاران خود در مناطق مختلف ، طى نامه اى خبر مرگ معاويه را اعلام كرد و به وليد بن عتيبه ، والى مدينه ، نوشت :
معاويه طى عهد و پيمانى با من ، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند ياور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفيان كه همه از ياران حق و خواهان عدل مى باشند، است . وقتى نامه اى به دستت رسيد، از اهل مدينه بيعت بگير.
سپس در كاغذ كوچكى نوشت :
از حسين ، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابى بكر و عبدالله بن زبير بيعت محكمى بگير و هر كسى از ايشان خوددارى كرد، سرش را بزن و به من بفرست
پس از رسيدن نامه ، وليد با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوى امام حسين عليه السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آيند.
بعد از اينكه فرستاده وليد رفت و پيام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبير به امام حسين عليه السلام گفت :
اكنون وقت ديدار با وليد نيست ، با اين وصف ، خير و صلاحى در اين كار نمى بينم ؛ شما فكر مى كنيد در اين ساعت براى چه ما را خواسته است ؟
امام حسين عليه السلام فرمود:
از آنجا كه ديشب در عالم رؤ يا، آتش سوزى در خانه معاويه و منبرش را واژگون ديدم ، معاويه مرده است ؛ از اينرو قبل از پخش خبر بين مردم ، ما را جهت بيعت با يزيد احضار كرده اند.
سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نيايش به درگاه الهى ، عده اى از ياران جوان خود را گرد آورد و فرمود:
وليد مرا خواسته و مى خواهد تكليفى بر گردنم نهد كه اجابتش نمى كنم ؛ با من آمده و پشت در بايستيد؛ اگر صدايم را بلند كرده و شما را خواستم ، شمشيركشان داخل شده و شتاب مكنيد؛ هر كسى را كه ديديد مى خواهد مرا بكشد، به قتل رسانيد.
امام حسين عليه السلام با يارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار وليد، فرمود:
صله ارحام بهتر از قطع رابطه است ؛ خداوند بين شما دو نفر را اصلاح كند. آيا از معاويه خبرى رسيده است ؛ او مريض بود؛ حالش چطور است ؟
وليد آهى كشيد و خبر مرگ معاويه را داد و گفت :
ترا جهت بيعت با يزيد اينجا خواندم ؛ مردم با او بيعت كرده اند.
امام حسين عليه السلام فرمود:
بطور يقين بيعت شخصى چون من نبايد در خفا و پنهانى انجام گيرد؛ گمان نمى كنم شما به بيعت نهانى من اكتفا كنيد؛ فردا ما را در كنار مردم به بيعت فرا خوان
در اينحال مروان گفت :
قسم به خدا، در اين لحظه اگر حسين بيعت نكرده از اينجا برود، ديگر توان دسترسى به او را نخواهى داشت و بينمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بيعت كند و يا سر از تنش جدا كن .
امام حسين عليه السلام برآشفت و فرمود:
اى پسر زرقاء! تو مرا مى كشى يا او؟! اگر كسى بخواهد چنين كارى كند، زمين را با خونش آبيارى مى كنم ؛ مى خواهى ، آزمايش كن .
سپس حضرت عليه السلام رو به وليد فرمود:
اى امير! ما خاندان نبوت ، معدن رسالت ، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهى هستيم ؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پايان مى دهد. يزيد مردى فاسق ، شرابخوار، قاتل افراد بى گناه و زير پا نهنده دستورات الهى است ؛ از اينرو شخصى چون من با او بيعت نمى كند؛ منتظر مى شويم تا ببينيم كدام يك از ما سزاوار خلافت در بيعت است . به يقين از جدم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، شنيدم كه مى فرمود:
خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است . پس چگونه با خاندانى كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر ايشان اينگونه فرمود، بيعت كنم ؟
در اينحال كه صداى حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امام عليه السلام خواستند با شمشيرهاى آخته داخل شوند كه ناگهان حضرت از مجلس ‍ خارج شد و همگى به منازل خود رفته و مروان به وليد گفت :
حرف مرا گوش نكردى ؛ ديگر چنين فرصتى به تو دست نخواهد داد.
وليد گفت : :
واى بر تو! از من مى خواهى از كشتن او دين و دنيايم را از دست بدهم ؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنيا را صاحب شوم و حسين بن على را بكشم ؛ به خدا سوگند، گمان نمى كنم كسى با كشتن حسين جز به خفت و سبكى ميزان اعمالش خدا را ديدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پليدى پاك نكرده و براى او عذاب دردناكى خواهد بود.
مروان گفت :
اگر عقيده ات اين است ، پس درست عمل كردى
شب همانروز امام حسين عليه السلام بر مزار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت و نورى از قبر درخشيد و حضرت سيدالشهداء فرمود:
سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين ، فرزند فاطمه ، در دانه تو و فرزند عزيزت ، نوه تو كه مرا بين امتت جانشين قرار دادى ؛ گواه باش اى پيامبر خدا! بطور يقين ايشان مرا خوار نمودند؛ اين شكوه من به شماست تا به ديدارتان نائل شوم
امام حسين عليه السلام فرداى روزى كه به دار الاماره وليد رفت ، جهت شنيدن اخبار از منزل بيرون آمده بود كه مروان حضرت را ديد و گفت :
نصيحتى مى كنمت ، گوش ده تا به صلاح آيى . با امير المؤ منين ، يزيد، بيعت كن ؛ بطور يقين آن براى دين و دنياى تو بهتر است .
امام حسين عليه السلام فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد .
به يقين ما از آن خدائيم و به سوى او مى رويم ، اگر امت مبتلا به اميرى چون يزيد گردد، اسلام نابود مى شود.
و سپس حضرت عليه السلام ادامه داد:
واى بر تو! آيا مرا به بيعت با مردى فاسق چون يزيد دستور مى دهى ؛ سخنى بيهوده گفتى اى گمراه بزرگ ! تو را سرزنش نمى كنم ؛ زيرا تو ملعونى هستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در صلب پدرت ، حكم بن ابى العاص ، ترا لعن و نفرين نمود. به يقين نفرين شده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمى تواند جز به بيعت با يزيد دعوت كند. اى دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور يقين ما اهل بيت روسل خداييم صلى الله عليه و آله و سلم ؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگويد؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر آل سفيان و بر كسانى كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان ، حرام است ؛ هر گاه معاويه را بر منبرم ديديد، دلش را بشكافيد. قسم بخدا، اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ايشان را به فرزندش ، يزيد، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زياد كند، مبتلا نمود؛ اى مروان ! واى بر تو! از من دور شو؛ به يقين تو رجس و پليدى و ما خاندان پاكى و طهارتيم كه خداوند متعال آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا را در رابطه با ما به پيغمبرش نازل فرمود: اى پسر زرقاء! ترا به آنچه روز قيامت جدم ، درباره حق من و يزيد از تو مى پرسد، مژده مى دهم .

—————————————————
ان الله فى الجنة درجات لن تنالها الا بالشهادة
بطور يقين در بهشت براى تو (امام حسين عليه السلام ) درجاتى است كه جز به شهادت به آن نائل نمى شوى .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

21. (بر مزار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم )

وليد عصر فرداى آن واقعه در دارالاماره ، عده اى را سوى امام حسين عليه السلام جهت بيعت فرستاد و حضرت فرمود:
تا فردا صبر كنيد تا ببينم چه مى شود.
شب شد و امام حسين عليه السلام بر مزار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رفت و پس از دو ركعت نماز با خداى خويش راز و نياز كرد و فرمود:
بارالها! اين قبر پيغمبرت ، محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، است و من فرزند دختر محمدم صلى الله عليه و آله و سلم و تو آنچه را بر من پيش آمده مى دانى ؛ خدايا! به يقين من امور نيك و پسنديده را دوست داشته و امور ناپسند و زشت را ناروا مى شمارم ؛ اى صاحب جلال و كرامت ! به حق اين مزار و آنكس كه در آنست ، آنچه را براى من برگزينى ، خشنودم .
سپس حضرت شروع به گريه كرد و نزديكى صبح لحظه اى به خواب رفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در ميان فرشتگان ديد كه او را به سينه مباركش چسباند و بين دو چشمش را بوسيد و فرمود:
فرزندم ! اى حسين ! بزودى ترا در كربلا كشته و سر بريده با لب تشنه خواهم ديد؛ خداوند شفاعت مرا شامل ايشان نكرده و راه گريزى از دست پروردگار متعال نخواهند داشت ؛ اى محبوب من ! اى حسين ! پدر و مادرت و برادرت نزد من آمده و اكنون مشتاق ديدار تواند؛ بطور يقين در بهشت درجاتى براى تو است كه جز با شهادت به آن نائل نمى شوى.

—————————————————
ايها الناس نافسوا فى المكارم و سارعوا فى المغانم
اى مردم ! در فراگيرى صفات نيكو و پسنديده و ثمرات با ارزش معنوى و الهى از يكديگر پيشى گيريد.

22. (آخرين گفتگو)
وقتى عدم سازش امام حسين عليه السلام با يزيد قطعى شد، محمد حنفيه خدمت حضرت رسيد و گفت :
برادرم ! تو محبوب ترين و عزيزترين مردم نزد من هستى و اطاعت از تو بر من واجب است ؛ زيرا خداوند ترا بر من برترى داد. و از بزرگان بهشت گرداند. به خدا سوگند آنچه را خير و صلاح كسى تشخيص دهم ، نهان نمى كنم ؛ از آنجا كه تو آميخته اصل و نفس و روح و هستى من مى باشى ، ترا سزاوارتر از همه در اين راستا مى دانم . از اينرو تا آنجا كه ممكن است در شهرى اقامت مكن و با فرستادن نمايندگانى به سوى مردم ، آنان را به بيعت با خود دعوت نما؛ اگر با تو بيعت كنند، خدا را سپاس نموده و گرنه ، باز به تو آسيبى نمى رسد. با ورود به شهرى مى ترسم بين مردم اختلاف افتاده و گروهى از تو پشتيبانى كرده و گروه ديگر عليه تو بپا خيزند و كار به خونريزى كشيده و هدف تير و بلا قرار گيرى و خون بهترين فرد اين امت ضايع و خانواده اش ذليل شود.
امام حسين عليه السلام پرسيد:
به عقيده تو به كجا روم ؟
محمد حنفيه گفت :
فكر مى كنم بهتر است كه وارد شهر مكه شوى و اگر آنجا نيز براى شما امنيت نبود، به بيابان و كوهها و از ديارى به ديار ديگر روى تا ببينيم كار مردم به كجا مى انجامد؛ اميدوارم با درك صحيح و اراده آهنين خود، مشكلات پيش روى را با موفقيت تمام ، يكى پس از ديگرى ، برطرف كنى .
امام حسين عليه السلام فرمود:
برادرم ! اگر در دنيا هيچ ماءوى و پناهى نباشد، با يزيد بيعت نخواهم كرد؛ بخدا سوگند، اگر در صخره هاى كوهستان و يا لانه حيوانات بيابان روم ، مرا يافته و خواهند كشند. (گريه محمد حنفيه ) خداوند ترا پاداش خير دهد كه خير خواهى نمودى و ليكن من تصميم گرفته ام كه برادران و فرزندان ايشان و شيعيانم كه بينش و منش شان با من يكى است ، به سوى مكه حركت كنم و اما تو در مدينه بمان و اوضاع و احوال اينجا را دقيق زير نظر بگير و به من گزارش كن .

—————————————————
مرحبا بالقتل فى سبيل الله و لكنكم لا تقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل .
چه زيباست كشته شدن در راه خدا و ليكن شما مجد و عظمت و عزت و شرف مرا نمى توانيد نابود كنيد؛ در اينصورت من از مرگ واهمه اى ندارم .
امام حسين عليه السلام

23. (وصيت نامه امام حسين عليه السلام )
حضرت سيدالشهداء عليه السلام هنگام حركت از مدينه بسوى مكه وصيت نامه ذيل را نوشت و با انگشترى خويش مهر كرد و به برادرش ، محمد حنفيه داد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بطور يقين حسين گواهى مى دهد كه خدايى جز الله نيست و شريكى براى او وجود ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست كه آيين حق را از نزد حق تعالى آورد.
او گواهى مى دهد كه بهشت و جهنم حق است و روز قيامت بى گمان به وقوع مى پيوندد و خداوند متعال انسانها را از قبرها بر مى انگيزد.
بى شك من برا تفريح و خوشگذرانى و اظهار كبر و فساد و ظلم از مدينه خارج نشدم بلكه جز اين نيست كه براى صلاح در امت جدم ، سفر را آغاز كرده و مى خواهم امر به نيكى و نهى از زشتى كرده و به سيرت جدم و پدرم ، على بن ابيطالب ، رفتار كنم ؛ هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد و از من پيروى كند، راه خدا را برگزيده و گرنه ، صبر مى كنم تا خداوند متعال بين من و اين قوم به حق داورى كند و او بهترين داوران است .
برادرم ! اين وصيت من به تو است و توفيق من جز از خدا نيست و به خدا توكل كرده و بازگشتم به سوى اوست.

—————————————————
بالحسين تسعدون و به تشقون
تنها ره سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى شما به واسطه حسين است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

تهیه مبلغان سایبری چهارده خورشید»لطفاً مطالب سایت را بدون ذکر منبع کپی نکنید!!

author-avatar

درباره بسیجی

حب الحسین رشته تحصیل ماست. دانشجوی کارشناسی ارشد شیعه شناسی-کلام... طلبه سطح سه حوزه http://karbala-2.kowsarblog.ir/

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *